سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ماهگرد
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
 RSS 
اوقات شرعی
دوشنبه 87 بهمن 14 ساعت 10:47 عصراما تو ...

دوباره چشمای پف کرده و از حدقه در اومده، دوباره لبای آویزون و بی حس ، دوباره گونه های افتاده و رنگ زرد، نگاه حیرت زده و بی رنگ ، دوباره چروکای صورت ، دوباره جای جوی خشکیده اشک...

خدایا بازم خودمو نمیشناسم...

دوباره ذل زدنای مرگ بار ، بازم رکود ذهنی و عاطفی، بی اختیار گریستن و خندیدن...

بازم باید از ترس آبروم گونه هامو به سختی بالا نگه دارم...نمیتونم.................................

دوباره تنهایی؟

 

دوس دارم همه ی غمای دنیا مال من باشه ، هر کی اشک داره بهم بده ، من محتاج گریه ام.

من با غم ازدواج کردم با اشک براش میرقصم حیرت و حسرت ثمره ی زندگیمه وقدیمیترین دوست و مشاورم تنهاییه...

اما تو... تویی که الان اینا رو میخونی باید بدونی که به خودم میبالم که بگم ؛

هیچ نیازی به حمایتت ندارم.

 

پ.ن؛ چند روز بود دل سیر ندیده بودمت ، از کارای خونه خسته شده بودم ، دلهره ی اولین دفاع تو دادگاه با هیچی جز با تو بودن تسکین نمیگرفت ....

وقتی بالاخره ازت گدایی کردم،تو....

 

 


متن فوق توسط: ماهگرد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

درباره خودم
ماهگرد
ماهگرد
به کسی ربطی نداره اینجا چیه و به چه منظور ساخته شده .
فهرست موضوعی یادداشت ها
احساس نوشت[2] . غم‏انگیز[2] .
لوگوی من
ماهگرد
لینک دوستان من
ماه من
اشتراک در خبرنامه