چه شیرین بود لبخند شیرین تو بعد از اون چند روز لعنتی
و باز هم مثل همیشه چه خیال خامی بود تداوم این شیرینی
و چه لحظه ی تلخی بود آغاز دوباره ی این پایان
تلخ تر از همیشه
کاش چون پاییز بودم............کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای ارزوهایم یکایک زرد میشد
افتاب دیدگانم سرد میشد
اسمان سینه ام پر درد میشد
ناگهان طوفان اندوهی بجانم نگ میزد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ میزد
وه.....چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پرشور و رنگ امیز بودم
شاعری در چشم من میخواند.......شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله میزد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه ی من........
همچو اوای نسیم پر شکسته
عطر غم میریخت بر دلهای خسته
پیش رویم:
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر:
اشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام:
منزلگه اندوه و درد و و بد گمانی
کاش چون پاییز بودم..............کاش چون پاییز بودم