چقدر سخته اونی که خیلی دوسش داری ، همه سعیشُ بکنه که رو اعصابت راه بره!
چقدر سخته وقتی همه سعیتُ میکنی که غم رو دلش نباشه ، ندونی چرا داره باهات لجبازی میکنه!
چقدر سخته همه ی اون کارایی رُ که گفتی و میدونه اذیتت میکنه باز و باز تکرار میکنه...
چقدر سخته که احساس کنی شاید بخشی از دلایل کاراش برگرده به اون لوستر هفت ملیونی ، جواهرات و... !
درد داره با همه ی دردایی که داری ، ندونی چشه و اونم کمک نکنه که بفهمی!
باران که می آید تو می آیی...
تو که باشی
لبخند زیبایت که بر من بتابد
آغوش گرمت که میهمان آغوشم باشد
زندگی شیرین میشود
و عشق بر آن میبارد
تو که باشی من هستم
باش تا باشم
گل نازم هستی
زندگی شیرین است
تو کنارم هستی
زندگی شیرین است...
ای ماه تمامم بگو امشب که تو رفتی چه کنم؟
بی تو با ناله ماه و غم هستی چه کنم؟
مهتاب من آخر تو بگو وقت سحرگاه
با گریه ی خورشید که فهمید تو رفتی چه کنم؟
اون شبایی که لباسمُ بغل میکردی و آروم میگرفتی
اون لحظاتی که دیدن عکسامون باعث میشد لابلای اشکات لبخند بزنی
اون لحظاتی که آرزو میکردم کاش بودم تا آغوشم بهت آرامش میداد
همون لحظاتی که همه ی گوشه کنارای خونه دنبالم میگشتی ولی پیدام نمیکردی
با همه ی وجودم میفهمیدم که عاشقانه دوستت دارم
و این خیلی عذاب آور بود که منی که باید همیشه ، در شادی و غم همراهت باشم ، در این شرایط نمیتونم بهت آرامش بدم...
میخواستم فریاد بزنم دوست دارم ولی میدونستم فایده ای نداره و صدام به گوشت نمیرسه
انگار تازه داشتم میفهمیدم اگه تو نباشی...
اگه تو نباشی...